ماهرخ بانوی زیبای شبهای بی ستاره ی من است.ماهرخ ستاره ی من است.ماه من.آفتاب من.بانویی که بعد از سالها دوباره عشق را به میهمانی قلبم اورده است.
فکر میکردم دیگه هیچوقت عاشق نمیشم.اما ماهرخ اومد.همه ی عشق رو نشونم داد.به روزهام رنگ داد.به شبهام روشنایی.لبخند رو نشوند رو لبهام.ثابت کرد که هیچی از مرد یه خونه بودن کم ندارم.
ماهرخ اومد.عشق رو با خودش اورد.عشق رو گذاشت و خودش رفت.به همین سادگی.
و دوباره من موندم و تنهایی.